منتظران مهدی (عج)
بسم الله الرحمن الرحیم یا صاحب الزمان ! می خواهم از تو بگویم . اما ، مانده ام ؛ چه بگویم ؟ از آن دشوارتر ، چگونه بگویم ؟ ای کاش می توانستم زیباترین شعر ها را در وصف تو بسرایم ؛ اما ، شعر نمی دانم . ای کاش می توانستم لطیف ترین عبارات را در بیان دوستی تو ، به کار بگیرم ؛ اما خامه خیال آن را هم ندارد . ای کاش می توانستم بهترین سخنان را در اضهار ارادت به تو ، بگویم ؛ اما بیانم گنگ و زبانم ، زبون است . مولای من ! هر چند از غیبت تو رنج می برم ، اما از سوئی دیگر ، با همه وجود ، می یابم که قیمت ندارد این غم غیبت ! چه کنم ؟ مبتلا شده ام ؛ سخت گرفتار شده ام . مبتلای محبت تو ، گرفتار گوشه چشمی که به من بیفکنی . دوستی تو را ، با همه دنیا ، برابر نمی نهم ؛ اگر آن را از من بگیرند ، به خدا ، می میرم . زندگی بدون محبت تو ، هیچ و پوچ است . خدا را شکر می کنم که تو را دوست دارم . نمی دانم حرف دلم را چگونه بگویم ؟ بگذار آتش محبت تو ، در دلم شعله ور باشد و وجودم را گرمی و حیات ببخشد . *** به ما گفته اند: محبت امام زمان کیمیائی است که مس وجود را طلا می کند . اکسیر اعظم است که آتش به جان آدم می اندازد . راست گفته اند ! دگرگونت می سازد ، زیر و رویت می کند ، به کلی عوض می شوی و حتی بدی هایت به خوبی ها تبدیل می شود : فَاوُلِئکَ یُبَدِلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات ! آنان کسانی هستند که خداوند بدی های آنها را به خوبی تبدیل می فرماید . در درون می سوزی ، می گدازی ، آتش می گیری اما چگونه می توانی سوز و گدازت را بیان کنی ؟ مگر می شود هر آنچه را که در دل داری به زبان بیاوری یا با قلم بگوئی ؟ بغض شیرین گلویت را می فشارد ، گدازه ای کوچک از آن آتش محبت ، به صورت اشکی سوزناک و شورانگیز از دیدگانت جاری می شود ، ناله و ندبه ای سرور آفرین سر می دهی. شانه هایت از شدت گریه می لرزد ، دیدگانت به خون می نشیند ، اما دوست نداری آرام بگیری . نمی خواهی گریه ات تمام شود ، لزت می بری و می گویی : هَل مِن مُعینٍ فَاُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ و الْبُکاءَ ؟ آیا کسی هست مرا یاری کند تا ، زمانی دراز ، همراه با او بِگِریَم و بنالم و فریاد فراق سر دهم ؟ حلاوت و شیرینی این ناله و ندبه را با عالَم عوض نمی کنی . شیرینی محبت ، شور هجران و شادی وصال ، چیزی نیست که به وصف درآید . عطر یاس را تا نبوئی ، نمی یابی. تازه وقتی یافتی نمی توانی بیان کنی . هر کس باید خودش ببوید و بیابد . نمی دانم تا به حال به فکر افتاده ای با امام زمان ، با پدر مهربان ، با رفبق شفیق با دوست دلسوز و با برادر همدل ، هم سخن شوی ؟ با بگوئی ، از او بشنوی ؟ چرا پدرت را فراموش کرده ای ؟ چرا از امام زمانت دور افتاده ای ؟ کجا می روی ؟ سر بر آستان چه کسی می سایی ؟ چه پناهی جز او می شناسی ؟ نمی خواهی در غم غیبت و غربتش اشک بریزی ؟ نمی خواهی مثل پدر بزرگوارش ، امام صادق ، آری امام صادق ، از دوری سید و مولای خویش ، غریبانه گریه کنی و با آن حضرت هم نوا شوی که : سَیّدی غَیبَتُک نَفَت رُقادی ، و ضَیَقَت عَلیَ مِهادی ، وَ ابتَزَت راحة فُؤادی آقای من ! غیبت و پنهانی تو ، خواب از دیدگانم ربوده و بستر راحت از من برده و آسایش دل از من بریده . به خدا اگر جرقه ای هم از آتش محبت امام زمان به دلت بیفتد ، دیوانه می شوی . امتحان کن بسم الله ، برخیز و هم اینک مفاتیح را بردار . با دعا ، با انس با امام زمان و با محبت او زنده شو ! ما از خودمان چه می توانیم بگوئیم . بهترین بیان در وصف حضرت صاحب الزمان ، در دعا ها آمده است . بر گرفته از : کتاب انیس دلها موضوع مطلب : انیس دلها آخرین مطالب پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 25912
|
|