سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منتظران مهدی (عج)
دوشنبه 87 تیر 31 :: 11:30 صبح ::  نویسنده : یه منتظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یا صاحب الزمان !

می خواهم از تو بگویم . اما ، مانده ام ؛ چه بگویم ؟ از آن دشوارتر ، چگونه بگویم ؟

ای کاش می توانستم زیباترین شعر ها را در وصف تو بسرایم ؛ اما ، شعر نمی دانم .

ای کاش می توانستم لطیف ترین عبارات را در بیان دوستی تو ، به کار بگیرم ؛ اما خامه خیال آن را هم ندارد .

ای کاش می توانستم بهترین سخنان را در اضهار ارادت به تو ، بگویم ؛ اما بیانم گنگ و زبانم ، زبون است .

مولای من !

هر چند از غیبت تو رنج می برم ، اما از سوئی دیگر ، با همه وجود ، می یابم که قیمت ندارد این غم غیبت !

چه کنم ؟ مبتلا شده ام ؛ سخت گرفتار شده ام . مبتلای محبت تو ، گرفتار گوشه چشمی که به من بیفکنی .

دوستی تو را ، با همه دنیا ، برابر نمی نهم ؛ اگر آن را از من بگیرند ، به خدا ، می میرم . زندگی بدون محبت تو ، هیچ و پوچ است . خدا را شکر می کنم که تو را دوست دارم .

نمی دانم حرف دلم را چگونه بگویم ؟ بگذار آتش محبت تو ، در دلم شعله ور باشد و وجودم را گرمی و حیات ببخشد .

***

به ما گفته اند:

محبت امام زمان کیمیائی است که مس وجود را طلا می کند .

اکسیر اعظم است که آتش به جان آدم می اندازد .

راست گفته اند ! دگرگونت می سازد ، زیر و رویت می کند ، به کلی عوض می شوی و حتی بدی هایت به خوبی ها تبدیل می شود :

فَاوُلِئکَ یُبَدِلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات !

آنان کسانی هستند که خداوند بدی های آنها را به خوبی تبدیل می فرماید .

در درون می سوزی ، می گدازی ، آتش می گیری اما چگونه می توانی سوز و گدازت را بیان کنی ؟ مگر می شود هر آنچه را که در دل داری به زبان بیاوری یا با قلم بگوئی ؟

بغض شیرین گلویت را می فشارد ، گدازه ای کوچک از آن آتش محبت ، به صورت اشکی سوزناک و شورانگیز از دیدگانت جاری می شود ، ناله و ندبه ای سرور آفرین سر می دهی.

شانه هایت از شدت گریه می لرزد ، دیدگانت به خون می نشیند ، اما دوست نداری آرام بگیری . نمی خواهی گریه ات تمام شود ، لزت می بری و می گویی :

هَل مِن مُعینٍ فَاُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ و الْبُکاءَ ؟

آیا کسی هست مرا یاری کند تا ، زمانی دراز ، همراه با او بِگِریَم و بنالم و فریاد فراق سر دهم ؟

حلاوت و شیرینی این ناله و ندبه را با عالَم عوض نمی کنی .

شیرینی محبت ، شور هجران و شادی وصال ، چیزی نیست که به وصف درآید . عطر یاس را تا نبوئی ، نمی یابی. تازه وقتی یافتی نمی توانی بیان کنی . هر کس باید خودش ببوید و بیابد .

نمی دانم تا به حال به فکر افتاده ای با امام زمان ، با پدر مهربان ، با رفبق شفیق با دوست دلسوز و با برادر همدل ، هم سخن شوی ؟ با بگوئی ، از او بشنوی ؟

چرا پدرت را فراموش کرده ای ؟ چرا از امام زمانت دور افتاده ای ؟ کجا می روی ؟ سر بر آستان چه کسی 

می سایی ؟ چه پناهی جز او می شناسی ؟

نمی خواهی در غم غیبت و غربتش اشک بریزی ؟ نمی خواهی مثل پدر بزرگوارش ، امام صادق ، آری امام صادق ، از دوری سید و مولای خویش ، غریبانه گریه کنی و با آن حضرت هم نوا شوی که :

سَیّدی غَیبَتُک نَفَت رُقادی ، و ضَیَقَت عَلیَ مِهادی ، وَ ابتَزَت راحة فُؤادی 

آقای من ! غیبت و پنهانی تو ، خواب از دیدگانم ربوده و بستر راحت از من برده و آسایش دل از من بریده .

به خدا اگر جرقه ای هم از آتش محبت امام زمان به دلت بیفتد ، دیوانه می شوی . امتحان کن بسم الله ، برخیز و هم اینک مفاتیح را بردار . با دعا ، با انس با امام زمان و با محبت او زنده شو !

ما از خودمان چه می توانیم بگوئیم . بهترین بیان در وصف حضرت صاحب الزمان ، در دعا ها آمده است .

 

بر گرفته از : کتاب انیس دلها




موضوع مطلب : انیس دلها